جهاندیده. کیهان دیده. جهان گشته. که گرد جهان گشته باشد. که سیر و سیاحت آفاق کرده باشد. بکنایه کسی که سرد و گرم زندگی دیده و شیرین و تلخ دهر را چشیده باشد. کارآزموده و مجرب: گناه آید ز گیهان دیده پیران خطا آید ز داننده دبیران. (ویس و رامین)
جهاندیده. کیهان دیده. جهان گشته. که گرد جهان گشته باشد. که سیر و سیاحت آفاق کرده باشد. بکنایه کسی که سرد و گرم زندگی دیده و شیرین و تلخ دهر را چشیده باشد. کارآزموده و مجرب: گناه آید ز گیهان دیده پیران خطا آید ز داننده دبیران. (ویس و رامین)
کنایه از مژگان چشم باشد. (بهار عجم) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : افسرد آتش دل و آب سرشک ماند بر گیسوان دیده خضاب سرشک ماند. طالب آملی (از بهار عجم). مؤلف بهار عجم گوید: ملا ابوالبرکات منیر بر این لفظ اعتراض دارد که هیچ گوش گیسوان دیده نشنیده و این اگر چه از جهت استعاره که منظور طالب آملی در این مطلع است درست باشد لیکن اگر مراد از آن مژگان باشد بی تکلف درست میشود و تشبیه تازه ای بهم میرسد
کنایه از مژگان چشم باشد. (بهار عجم) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : افسرد آتش دل و آب سرشک ماند بر گیسوان دیده خضاب سرشک ماند. طالب آملی (از بهار عجم). مؤلف بهار عجم گوید: ملا ابوالبرکات منیر بر این لفظ اعتراض دارد که هیچ گوش گیسوان دیده نشنیده و این اگر چه از جهت استعاره که منظور طالب آملی در این مطلع است درست باشد لیکن اگر مراد از آن مژگان باشد بی تکلف درست میشود و تشبیه تازه ای بهم میرسد